خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

آیین های کثرت گرایی در خشک

عاشورا یکی از آیین های نیاکان ماست که با درایت و هوشمندی مضاعفی در خشک مسیرهای دور و درازی  را طی کرده است.از زمانیکه خشک مرحله محله بودن خود را پشت سر میگذارد بطور دقیق بر ما معلوم نیست .اما میتوانیم مبنای تاریخ نگاری خودمان را به یک قرن و نیم پیوند بزنیم.

عاشورا اگر چه یک روز بود ولی دامنه اثر گذاری آن تمام قالبهای انسانی و تاریخ را در نوردیده است وچنان عمیقانه و ژرفانه تاثیر گذاشته که همه ساله این رخداد تاریخی زنده میشود و همه مبارزان و آزادیخواهان حتی غیر شیعی در مقابل عظمت روحیه شجاعت و جنگاوری و مقاومت آن امام همام سر تعظیم فرود میاورند.

و نیاکان ما با خلق سنت های قشنگ این رخداد را دو چندان حماسی تر و زیباتر جلوه گر مینمایند.

 

 ابتدا بزرگان ما وقتی که احساس میکنند جمعیت آنها زیاد گشته است تصمیم میگیرند که به مراسم مذهبی خود شکل و شمایلی نو ببخشند و از اینجاست که مراسم عاشورا را در خانه های شخصی برگزار میکنند و چون جمعیت رو به فزونی مینهد  ،طرحی نو میاندازند وآن اینکه با همت و همکاری همدیگر متحد میشوند و مسجدی را با معماری چشم نواز و ستودنی  میسازند .

مسجد ستونی قدیمی خشک:این مسجد از نظر معماری و باستانی در منطقه بینظیر است.و تحسین هر بیننده ای را برمی انگیزاند.و از ستونهای مربعی شکل به قطر نزدیک به بیش از 3متر و از خشت خام ساخته شده است. وتعداد ستونهای آن .........است و در ذهن آدمی تعدد و کثرت و همبستگی را تداعی میکند. اما شوربختانه ،مظلومانه در حال تخریب شدن است.

تحول مکانی:مراسم ابتدا در منازل شخصی و با ازدیاد جمعیت به مسجد و سپس به جوار آرامگاه سراینده بزرگ خشک و منطقه یعنی شادروان میرزا کوچک منتقل میشود.و از آنجا به مسجد کنونی.

آرامگاه میرزا کوچک:این مرد یک عارف و شاعر بنام خشک است که مقبره اش در اول دهه 60 تخریب و بجای آن کودکستان بنا گردید.(یاد و خاطره آن عارف وارسته بر همگان فرخنده باد).

سفید مهره:خادم مسجد ابتدا برای خبر کردن مردم از بلندای قلعه بهره میبردند و کم کم سفید مهره را پیدا کردند و زمانیکه در آن دمیده میشد مردم فوج فوج بطرف مسجد هجوم میبردند و دمش سفید مهره حکایت آغاز یک مراسم را نوید میداد و آن نماد همخوانی و تجمیع بود.

شبیه خوانی:این سنت اگرچه اکنون بطور کامل منسوخ شده اما میتوانست باعث تجلی بهتر اتفاق های کربلا گردد.روال بدینشکل بوده که یک نفر نقش شمر و یکی طفلان مسلم و فردی نقش زینب (ع)را بازی میکرده است.و خیلی از مواقع یک سری حوادث دست بدست هم میداده وبرخلاف آنکه مراسم عزا داری بوده سبب خنده حاضران در نشست میشده است.یکی از راویان که خود در اجرای این تراژدی شرکت داشته (روحش شاد و یادش گرامی)تعریف میکرد که در سالی از مراسم عاشورا فردی که نقش شمر را بازی میکرده بیمار زار میشود کار گردان این تراژدی دربدر بدنبال فردی میگردد که هم قیافه اش به شمر بخورد و هم اینکه تا حدودی حراف و وارد به قضایا باشد.تا اینکه یک بخت برگشته ای را پیدا میکند ومیخواهد که نقش شمر بعهده بگیرد ،طبیعی است که کمتر کسی حاضر است لعن و طعن انبوهی از جمعیت را بجان بخرد  و دستمرضای عام و خاص کوچه و بازار گردد ولو روستایی مثل خشک باشد. از کارگردان اصرار و از بخت برگشته انکار حالا مردم همه جمع شده اند تا نظاره گر وقایع ناگوار و در عین حال پر جوش و خروش شب و روز عاشورا باشند.

نمایش تراژدی و غمگین در میان همهمه مردم شروع میشود و بناگاه سکوت همه جا را فرامیگیرد.تاآنموقع شمر جدید تا حدودی احتمالا تعارف هم میکرده است اما در این زمان که سکوت همه جارا فراگرفته  و همه جا از جمعیت موج میزند و سر تا پا گوش هستند،صحبت های کارگردان بناگاه از یادش میرود.کارگردان گفته است وقتی که به خیمه زینب (ع)وارد میشوی تلک و تلک در بزن و هر موقع اجازه رخصت داده شد تو وارد میشوی .شمر جدید که شدیدا دست و پایش را گم کرده در نمیزند فقط چند بار میگوید تلک و تلک و تلک وچون جوابی نمیشنود عصبانی میشود و خون شمر براستی در رگهایش بجوش میآید و با چند فحش آبدار صاحبان خیمه را تهدید میکندو چون کارگردان وضعیت را وخیم میبیند دست او را میگیرد بدین معنی که موارد را دوباره گوشزد کند و کارگردان هرچه را که یواشکی میگوید او با تمام وجود فریاد میزند و میگوید تو که آبرو را بردی اوهم این جمله را تکرار میکند ودر اینجاست که مردم از خنده روده برمیشوند .بدیهی است که کار فی البداهه آنهم زنده از هرکسی ساخته نیست.

واعظان:در دهه اول محرم افرادی بر منبر رفته و مردم را در باره وقایع عاشورا به فیض میرساندند از جمله شاد روانان و علیین آرامگاهان و جنت مکانان:

پیشگامان:1-ملا الله بخش 2-مراد ملا 3-.......

از دهه 50 به بعد:

1-کربلایی مسعود

2-ملا کماچ

3-ملا موسی

4-ملا عباسعلی

5-ودر آخر ملا مراد واعظ یا آخوند مراد مراسم را به پایان میبردند.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم          فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

علم:پرچم و نام عربی آن رآیه میباشدو اینها نماد حماسه،جنگاوری و قیام است.و نیاکان ما با شایستگی سه تا علم را به سنتهای خود اضافه کردند تا شور و هیجان بیشتری را به مراسم خود بیفزایند.اما این سوال را از قدیمیها پرسیدم که چرا سه علم؟

جوابهای متنوعی را شنیدم که در خور توجه است.عده ای میگفتند یکی بنام امام علی(ع)و دومی برای امام حسن(ع) و سومی برای امام حسین(ع).

و عده ی دیگری که دستی در کار داشتند جواب فراگیر تری میدادند.برای وارد شدن به این موضوع یک مقدمه کوچک لازم است.ما میدانیم که اصول دین سه تاست 1- توحید 2- نبوت 3- معاد و ما شیعیان دو تای دیگر یعنی عدل و امامت را به آن می افزاییم. در واقع اصول دین و مذهب میشوند پنج تا.این اصول تحقیقی هستند و نه تقلیدی.

حالا بزرگان ما با درایت و بلند نظری با تفکرات کثرت گرایانه و فراگیر این علم ها را نامگذاری کرده اند

1- اولین علم بنام توحید: یک اصل جهانشمول و کیهانی که اسرار آفرینش در آن نهفته است تمامی انسانها چه بخواهند چه نه بنوعی در گیر آن هستند.مولوی این عجوبه علم دین در باره عطار میگوید :عطار هفت شهر عشق را گشت و ما اندر خم یک کوچه ایم و عطار خالق سیمرغهای عشق و خداگونه شدن انسان در باره توحید میگوید:گر تو خلوت خانه توحید را محرم شوی         تاج گردی و فخر بنی آدم شوی.

دومین علم بنام دومین اصل اسلام یعنی نبوت:تمامی ادیان ابراهیمی این اصل را قبول دارند و مامعتقدیم که محمد (ص) آخرین فرستاده خداوندو تکمیل کننده دین است و ناصر خسرو سراینده پرآوازه ایران در باره نبوت و محمد(ص)چنین میگوید:

گزینم قرآن است و دین محمد   همن بود ازیرا گزین محمد

یقینم که من هردو آن را بورزم   یقینم شود چون یقین محمد

محمد رسول خدای است زی ما   همین بود نقش نگین محمد

حسین و حسن را شناسم حقیقت  به دو جهان گل و یاسمین محمد

قرآن بود و شمشیر پاکیزه حیدر        دو بنیاد دین متین محمد(اشاره به حدیث: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار)

زفرزند زهرا و حیدر گرفتم          من این سیرت راستین محمد

سومین علم مظهر معاد:میدانیم که یک سوم قرآن در باره معاد است روز رستاخیز روز قایمالقیامه-روز پاداش ها و جزاها روز حساب.تمام انس و جن روزی در این برهه قرار خواهند گرفت.انا للاه و انا علیه راجعون.امید وارم که همه ما پرونده اعمالمان را از دست راست تحویل بگیریم.شاید مرگ واژه مناسبی برای پایان این زندگی نباشد.

ربایش علمها:برگزاری مراسم اینقدر پرشور بوده که بیشتر روستاهای همجوار در عاشور به خشک میامده اند.وبه مجلس رونق میدادند.البته مشکلاتی هم بوجود میامد .چون علم جایگاه نمادین مهمی در بین بزرگان ما داشته اگر مورد اختلافی دنیو ی بین روستاهای مجاور رخ میداد آنها به تلافی و توهین علم های ما را میدزدیدند واین خود آشوبی بین مردم  دو روستا میشد.و باز کدخدای ده با تنی چند از جوانان قدرتمند و قوی برای باز پس گیری علمها به روستای مربوطه گسیل میشدند و جالب اینجاست .

1-تاریخ سابقه ندارد که نیاکان ما دست به دزدی وسایل عام المنفعه از روستایی زده باشند.

2-با اینکه بارها علمهای مارا دزدیدند اما در باز پس گیری آنها خونی از دماغ کسی ریخته نشد.

3-با عقلانیت و خرد ورزی تمام علمها به مسجد برگردانده میشد.فقط یک بار یکی از علمها را شکسته تحویل میدهند.

4-نام کسی که برای برگردان علمها بیش از همه بر سر زبانها بود شجاع مردی بنام شادروان  کدخدا کربلایی محمد جان بود .(روحش شاد یادش گرامی).

علمداران:میدانیم که در جنگهای حماسی ایران و اعراب و تمام کشورها پرچمهای را حمل میکنند و کسانی را مخصوص میگمارند که ویژگیهایی همچون شجاعت،جنگاوری و از همه مهمتر با ایمان و پرهیزکار باشند.و بزرگان ما نیز چنین میکنند.و برای هر علمی کسانی را منصوب کرده اند که انسانهای بسیار شریفی هستند و اینها نسل اندر نسل علمدار خواهند بود مگر آنکه خود نخواهند و نیاکان ما این خانواده ها را در مقابل یک جبر تاریخی قرار داده اند.خداوند به این عزیزان قدرت و توانایی عنایت بفرماید.

اندر رثای شهادت امام:

آب را برلشکر امام میبندند،در این زمان برادر امام ،ابوالفضل با عده ای از لشکریان به نزدیک فرات میروند وبعد از درگیریهای سخت آب را به خیمه ها میرسانندو در صبحگاه عاشورا امام به همه یارانش شرایط جنگ را بیان میکنند  و از کمی افراد خود و انبوه لشکر یزید پرده برمیدارند.(32 تن سواره و40 تن پیاده نظام)ودر همین هین جنگ آغاز میشود و در اولین یورش دشمن 50 نفر از یاران امام کشته میشوند.و امام ،رشید مرد میدان به هر سو که رو میکند از کشته پشته میسازد ،اما مگر توانایی انسان چقدر است ؟یک نفر به چند نفر؟ این یکی از ظالم ترین وقایع تاریخ عالم است.و شمر دستور میدهد که حسین ابن علی را تیر باران کنید. وتیر بدن خسته امام را سوراخ،سوراخ میکنند.اما امام از پای نمی ایستد  .بار دیگر شمر به لشکریان نهیب میزند که حسین را تیرباران کنید ،اما آنها هم انسانند و عاطفه دارند و شاید هم ترسیده اند ؟که ناگاه سنگی بزرگ پیشانی مبارک امام را میشکافد وخون تمام صورت ایشان را میپوشاند و امام تنهاوتنها وبدن سوراخ شده باز عقب نشینی نمیکند.که بار سوم شمر فریاد میزند آن تیر سه پهلوی زهرآلودرا بیندازید و در ظهر عاشورا آن تیر محکوم به قلب امام مینشیند وبطور ظاهر شمع وجود امام برای همیشه تاریخ خاموش میشود و قلب آدمی از اینهمه سنگدلی و شقاوت می ایستد .که چرا چنین مظلومانه ؟چرا چنین تنها؟آیا هدف امام از این تراژدی از این وضعیت غمگینانه و دردناک چه بوده است؟ظهر عاشورا یاداور تلخترین و غم انگیز ترین وقایع عالم است.وتحمل آن بسیار سنگین و ثقیل!!!

وبا این تفاسیر است که امام الگوی نه تنها ما شیعیان بلکه اسوه تمامی آزادیخواهان و مبارزان ایران و جهان است.در یک دادگاهی که در زمان شاه انجام میگرفت از خسرو گلسرخی که اعتقاد کمونیستی داشت قاضی میپرسد الگو مبارزه تو کیست بر خلاق انتظا ر بیشتر مردم و قاضی که تصور میشد شاید اسامی همچون مارکس،لنین،مائو،جه گوارا،فیدلکاسترو را بگوید،با افتخار تمام میگوید الگوی من برای مبارزه مولا حسین است.مسجد ستونی و قدیمی خشک

حیدری حیدر: سخن های زیادی بر این واقعه تلخ رانده شده است ودر ظهر عاشورا رخوت و نومیدی ناشی از غم از دست دادن امام به آدمی الغا میشود اما نیاکان ما با با نگرشی نو و امیدوارانه سنتی را به مراسم شان میافزایند که با نام حیدر مزین است.

این چه پیامی را به ما میرساند ؟نیاکان ما با این پیام به ما میگویند ای فرزندان ما اگر چه صحرای کربلا از خون امام و یارانش رنگین شده است،اما نگران نباشیدطبق آیه صریح قرآن انا اعطیناک الکوثرفصل لربک وانهر  انه شانئک هوالابتر نهالی که با حیدر امیر مومنان و بی بی فاطمه زهرا کاشته شده است هر گز از بین نخواهد رفت و برای همیشه تاریخ ماندگار خواهد ماند.

در قدیم پدران ما بسیار قوی هیکل و تنومند بودند ودر شب وروز عاشور با چهار تسمه(همانطوریکه از اسمش پیداست چهار وجهی بود که کمر و بازوان و پهلوها را کامل میگرفت) و مندیل ها را محکم به کمر میبستند ویک در میان کمر همدیگر میگرفتند و زمانیکه واقعه خوان میگفت حیدری ،میگفتند حیدر و چنان پا به زمین میکوبیدند که سقف و ستونهای مسجد به لرزه در میامد و آنقدر محکم و با هیبت بود که یک شب همزمان با حیدری حیدر در مسجد زلزله میشود و مردم با توجه به لرزش همیشگی متوجه نمیشوند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.