خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

تاثیرگزارترین شخصیت معاصر خشک

می توان در سایه آموختن     گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد یاد آموختیم      پس سویدای سواد آموختیم

ای معلم چون کنم توصیف تو         چون خدا مشکل توان تعریف تو

 

یک پدر بخشنده آب و گل است      یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین       آنکه دین آموزد و علم و یقین. (شهریار)

افراد زیادی در خشک متولد شدند و قد کشیدند و روزگار گذراندندو جایگاههایی را هم فتح کردند و  به درجات بالای علمی و نظامی و اقتصادی رسیدند واز خشک هجرت کردند و نیم نگاهی هم به زادگاهشان نکردند و آرمیدند. و کسانی هم از دهات دور و نزدیک که در مدرسه خشک درس خوانده بودندو به مقامی رسیدند از در خاطره ها به خشک همچون یک گهواره علمی می نگرند وگاه گداری موانعی را از پیش پا برداشته  و حق نمک شناسی را بجا آورده اند.آنها حسابشان از ما جداست.

 
ادامه مطلب ...

از آس ها تا اتوبوس ها در دیار خشک

سنترالیسم،کلید واژه ای است که ما نیز ناگزیر از بکار گیری آن در حوزه خودمان هستیم ،گاهی مرکز گرایی چندان چنگی به دل نمی زند،اما خواه نا خواه با توجه به قانون طبیعت،این موضوع در بخشی از جامعه و مردم جاری و ساری می گردد.مثل منظومه شمسی که ستارگانی و اقماری به محوریت خورشید به دور آن می چرخند.اگر چه این سخن  مقدارکی گزاف به نظر می رسد،اما خشک همیشه تاریخ خودش این مرکزیت را داشته و علی رغم بی حرمتی ها و تنگ نظریه هایی و محدودیت هایی، این مرکزیت را حفظ کرده است در زمانی بخاطر تعدد آس هایش حرف اول را در منطقه می زده است تمامی روستا ها از سینیدر گرفته تا منطقه شاخن و تگو و سده گندمشان را برای آرد کردن به خشک می آورده اند.و این موضوع باعث رونق کار و بار مردم بوده است.در این زمان جامعه پیشرفتی نداشته و تنها وسیله روشنایی روغن مندوو و اگر کمی کسی متمول بوده ،چراغ موشی هم از جایگاه خوبی برخوردار بوده است.

تحول در آس ها:خراس ها شاید اولین شبه آس هایی هستند که آرد کردن را وارد مرحله جدیدتر کرده است .چرا که قبل تر مردم از تخته سنگهایی که گودی بزرگی داشته را جهت نرم کردن محصولهای خویش بکار میبردند.خراس ها همانطوریکه از اسمش بر می آید ،عبارت است از خر +اس یعنی اینکه خر سنگهای آسیا را به دور یک محور می کشد و بتدریج حیوان های دیگری مثل گاو نیز مورد استفاده قرار گرفت. و محصول خود را بدین طریق نرم و آرد می کردند.و بعد آس های آبی جایگزین خراس شد که آثارش یکی در سنگ سیاه و دیگری اونور رودخانه خشک رخ نمایی میکند وتا حدودی می شود طریقه کار آن را ارزیابی کرد وتا دیر نشده از جوانانی که دل در گرو زندگی گذشتگان دارند ،آن را بررسی نمایند.

مورد بعدی آس بادی است که شوربختانه براثر بی توجهی آثاری از آنها باقی نمانده است.که یکی در تپه پایین خرمنو و دیگری در جایی که هم اکنون کودکستان هست و منتهی علیه منبع گازوییل حمام در سر تپه بوده است.

مورد بعدی آس با موتور گازوییلی است و در زمانی تعداد آنها   سه تا چهار تا می رسید.ادامه دارد                                                                                                          

طنز پرداز خوش ذوق خشکی

شادرروان غلامرضا آریانا در سال 1/7/1331 چشم به جهان گشود و در سال اسفند ماه 1382 چشم از جهان فروبست. دارای پنج فرزند با شادروان  خانم زبیده گندمی و دو فرزند با خانم ایران نوروز زاده می باشند. و دارای فوق دیپلم  در رشته ریاضی، و  هم شغل  انبیا یعنی معلم بودند.وایشان از محدود افراد خشکی بود که نفوذ و تاثیر کلام شگرفی داشت ،سخن او پرمایه و همراه با  رمز و راز  و بی نظیر ،تا جایی که هنوز که هنوز است دوستان و رفقایشان کلام قصار اورا بکار می برند  ،او کوچه روشن کن  بود .بدین معنی  ،اگر ایشان در هر جمعی که حضور داشتند،ولو یک اجتماع سوگواری هم اگر بود آن جمع را همیشه خندان میدیدی.این را من دیده ام که می گویم.در مجلس پرسه یکی از افراد خشکی بودیم که سالیان زیادی را از خدا عمر نگرفته بود که به دیار باقی شتافت (م.ت)،تمام جمعیت در آن پرسه ناراحت و غمگین بودند و اگر کسی هم ناراحت نبود به چشم صاحب عزا خودش را غمگین نشان میداد و بقول گفتنی همه ما خط پلاس شماره می کردیم که ناگاه آقای آریانا وارد شد دیدن ایشان کفایت می کرد که جمعیت از خنده لبریز شوند ،هنوز صلوات و اخلاص بعضی تمام نشده بود که نقل مجلس شروع به صحبت کردو دقایقی بعد کسی تشخیص نمی داد که جلسه ،ماتم است یا عروسی.

 

ادامه مطلب ...

نقش تربیت در سرنوشت(از هر دری سخنی)

دشوار ترین قدم همان قدم اول است.

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سر نوشت خود را در دست می گیرید.(کوروش کبیر).

این خاطره مربوط به یکی از خشکی هاست که نامش را (م.ر) معرفی کرد و سخن چنین آغاز نمودد:

 شاخصه های  مردم ایران قبل از انقلاب با اکنون قابل مقایسه نیست.پاکی و صداقت و درستی و امانت در جامعه بیشتر یافت می شدوانسان مداری و اخلاق نیکو در جامعه حاکم بود .گفتار نیک،پندار نیک و رفتار نیک ،الگوهایی بودند که مردم رعایت می کردند.جامعه  یک ظاهر سکولار داشت ،اما اخلاق حاکم بود ،در روستاها بجای شورا،خانه انصاف بود که با مردم بسیار مستبدانه رفتار می کردند،اگرچه نظم و انظباط در آن حاکم بود.از آن جایی که نظام حکومتی اسلامی نبود ،خیلی از واژه هایی عربی در ذهن و زبان مردم  جاری نبود و گویش مردم در حد گویش محلی و قدیمی و فارسی محدود می شد.

  ادامه مطلب ...

شنای کرا ل در دمای 10درجه زیر صفر در خشک(از هر دری سخنی)

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست(فروغ فرخزاد).

این شعر فروغ مصداق دوستی آقای شمس الدین مرادی و من در دوران کودکی است که ماجرای سختی را برای مان رقم زد.

دوره دبستان را طی طریق می کردیم یعنی سال 1350 حدود 45 سال پیش،دوست خوبم آقا شمس در دی ماه در ماههای اوج سرما و یخبندان،آن هم در آنموقع که دمای هوا نسبت به این روزها حد اقل 5تا 6 درجه سردتر بود ،کله سحر ساعت حدود 6 صبح شنبه آمد به خونه ما ودق الباب کرد ومرا صدازد، مادرم گفت سر صبح به کی کار داری،گفت به محمود بگویید بیاید که کاری فوری دارم.مادرم بنده خدا از همه جا بی خبر مرا وجولوند،که پاشو،پاشو،رفیق تو اومده مگه کار فوری داره ،بچه وراوساخ بومده تو هنوز دخوو هستی؛خجالت هم خوب چیزه یه !مره خوو وانمگذاشت و بیدار نمی شدم،که ناگاه تپ و تپ  من شروع شد وبا انواع و اقسام روشها ی بیدار باش آن زمان ،مثل پوسیک ورکندن و غیره به جون من فلک زده افتاد و خلاصه گریون و فرشون از خوو بیدار شدم،آن دم اگر چاقوی رستم به بدنم فرو می کردند دریغ از ذره ای خون ،عصبانی و شدیدا ورخو بودم و فحش و بدو بیراهی نبود که نثار شمس نکردم ،مخلص اما با چشمانی پر جیک و کله تاس و با یک جلوقسه و تنبون گله گشاد که چند نفر دیگه هم داخلش جا می شدند از خوو ورخاستم،حالا برف روی زمین و هوا بی نهایت سرد و یخبندان.

  ادامه مطلب ...