خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

خشک تر و تازه

سبزه وار، دیار همت، روستای خشک، خشک قائنات، دهات خشک، خشکی ها، بخش سده، بخش آرین شهر، خشک برکوک، خشک بیرجند.

منفورترین شخصیت معاصر خشک

بنام آنکه جان را فکرت آموخت

شنیده بودم که بدنبال سوزنی در کاهدانی گشتن ،کاریست عبث و بیهوده،اما ندیده بودم.در لابلای تاریخ خودمان شخصیت های ممتاز زیادی رخ نمایی میکنند که در هر عصری به کمک مردم شتافته و بارهای گران را بدوش کشیده اند،ونام خویش را در یادهای ما جاودانه ساخته اند،شخصیت های فرهنگی،مذهبی،اجتماعی  همچون کلانترها،کدخداها، اعضای خانه انصاف ها،و بعد از انقلاب اعضای شورای اسلامی و غیره ،هرکدام به فراخور توانایی وزمان خود به نحوی از انحا برای ملک و ملت تلاش کرده اند.

فرد وجامعه لازم و ملزوم همدیگرندو به تعبیری جامعه بستری برای بالیدن فرزندان و فرد قطره هایی که فضاهای بستر را پوشش می دهند.و از آنجایی که جامعه ما به قدمت تاریخش دانشی بوده است، لذا اغراق نیست که بگوییم شخصیت منفور در بین ما ،حکم کیمیا را دارد .سخاوت مردم ما زبانزد است و عجیب ،اگر فردی دزدی کند،گویند لابد نیاز داشته است و خیلی راحت از آن میگذرند.در شهرها که چه عرض کنم در روستاها هم زمینخواری وجود دارد اما نه به اندازه شهرها،در روستا خیلی ،خیلی که زمینی گرفته شود در حد یک کشه آساک هست و بس !!!؟ و اعتراض مردم هم در همین حد است که  به شخصی که کشه اضافی را در زمین همسایه اش وارونده  می گویند،او عادتش است ،بس و وسلام.و هیچ شکایتی هم به جایی نمی کنند،اگر به مرم ما ناسزا گفته شود ،خم به ابرو نمی آورند ،می گویی چرا؟جواب می دهند هر چه بگویند به خودشان بر می گردد وجواب جاهلان خاموشی است!  اما گستاخی و هتک حرمت  بیرون از روستا را بر نمی تابند،خصوصا زمانی که پای آیین ها در پیش باشد. در زمانهای قدیم از روستاهای مجاور می آمدند ،علم های ما را می دزدیدند و مردم ما به شایستگی و لیاقت تمام علمها را پس گرفته ،بدون آن که خونی ریخته شود.

 
ادامه مطلب ...

محبوبترین شخصیت معاصر خشک

از محبت گردد او محبوب حق         گر چه  طالب بود،شد مطلوب حق

شد محبت را ظهور از اعتدال        بی محبت نیست عالم را کمال

از محبت تلخ ها شیرین شود       از محبت مس ها زرین شود

از محبت خار ها گل می شود       از محبت سرکه ها مل می شود

از محبت مرده زنده می شود        وز محبت شاه ،بنده می شود (مولوی)

هر جامعه ای متشکل از مشاغلی است که زنجیر وار بهم متصلند تا روزگاران را برای آدمیان   سهل و آسان نمایند.و مردم با فراغبالی زمان را بدون آنکه بدان اندیشه ای نمایند،سپری می نمایندوخیلی از شغلها ،علی رغم سختی های خودش ،به چشم نمی آیدو ما گهگاهی بی تفاوت از کنار آن میگذریم.آنها عبارتند از :

 
 
ادامه مطلب ...

تاثیرگزارترین شخصیت معاصر خشک

می توان در سایه آموختن     گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد یاد آموختیم      پس سویدای سواد آموختیم

ای معلم چون کنم توصیف تو         چون خدا مشکل توان تعریف تو

 

یک پدر بخشنده آب و گل است      یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین       آنکه دین آموزد و علم و یقین. (شهریار)

افراد زیادی در خشک متولد شدند و قد کشیدند و روزگار گذراندندو جایگاههایی را هم فتح کردند و  به درجات بالای علمی و نظامی و اقتصادی رسیدند واز خشک هجرت کردند و نیم نگاهی هم به زادگاهشان نکردند و آرمیدند. و کسانی هم از دهات دور و نزدیک که در مدرسه خشک درس خوانده بودندو به مقامی رسیدند از در خاطره ها به خشک همچون یک گهواره علمی می نگرند وگاه گداری موانعی را از پیش پا برداشته  و حق نمک شناسی را بجا آورده اند.آنها حسابشان از ما جداست.

 
ادامه مطلب ...

از آس ها تا اتوبوس ها در دیار خشک

سنترالیسم،کلید واژه ای است که ما نیز ناگزیر از بکار گیری آن در حوزه خودمان هستیم ،گاهی مرکز گرایی چندان چنگی به دل نمی زند،اما خواه نا خواه با توجه به قانون طبیعت،این موضوع در بخشی از جامعه و مردم جاری و ساری می گردد.مثل منظومه شمسی که ستارگانی و اقماری به محوریت خورشید به دور آن می چرخند.اگر چه این سخن  مقدارکی گزاف به نظر می رسد،اما خشک همیشه تاریخ خودش این مرکزیت را داشته و علی رغم بی حرمتی ها و تنگ نظریه هایی و محدودیت هایی، این مرکزیت را حفظ کرده است در زمانی بخاطر تعدد آس هایش حرف اول را در منطقه می زده است تمامی روستا ها از سینیدر گرفته تا منطقه شاخن و تگو و سده گندمشان را برای آرد کردن به خشک می آورده اند.و این موضوع باعث رونق کار و بار مردم بوده است.در این زمان جامعه پیشرفتی نداشته و تنها وسیله روشنایی روغن مندوو و اگر کمی کسی متمول بوده ،چراغ موشی هم از جایگاه خوبی برخوردار بوده است.

تحول در آس ها:خراس ها شاید اولین شبه آس هایی هستند که آرد کردن را وارد مرحله جدیدتر کرده است .چرا که قبل تر مردم از تخته سنگهایی که گودی بزرگی داشته را جهت نرم کردن محصولهای خویش بکار میبردند.خراس ها همانطوریکه از اسمش بر می آید ،عبارت است از خر +اس یعنی اینکه خر سنگهای آسیا را به دور یک محور می کشد و بتدریج حیوان های دیگری مثل گاو نیز مورد استفاده قرار گرفت. و محصول خود را بدین طریق نرم و آرد می کردند.و بعد آس های آبی جایگزین خراس شد که آثارش یکی در سنگ سیاه و دیگری اونور رودخانه خشک رخ نمایی میکند وتا حدودی می شود طریقه کار آن را ارزیابی کرد وتا دیر نشده از جوانانی که دل در گرو زندگی گذشتگان دارند ،آن را بررسی نمایند.

مورد بعدی آس بادی است که شوربختانه براثر بی توجهی آثاری از آنها باقی نمانده است.که یکی در تپه پایین خرمنو و دیگری در جایی که هم اکنون کودکستان هست و منتهی علیه منبع گازوییل حمام در سر تپه بوده است.

مورد بعدی آس با موتور گازوییلی است و در زمانی تعداد آنها   سه تا چهار تا می رسید.ادامه دارد                                                                                                          

طنز پرداز خوش ذوق خشکی

شادرروان غلامرضا آریانا در سال 1/7/1331 چشم به جهان گشود و در سال اسفند ماه 1382 چشم از جهان فروبست. دارای پنج فرزند با شادروان  خانم زبیده گندمی و دو فرزند با خانم ایران نوروز زاده می باشند. و دارای فوق دیپلم  در رشته ریاضی، و  هم شغل  انبیا یعنی معلم بودند.وایشان از محدود افراد خشکی بود که نفوذ و تاثیر کلام شگرفی داشت ،سخن او پرمایه و همراه با  رمز و راز  و بی نظیر ،تا جایی که هنوز که هنوز است دوستان و رفقایشان کلام قصار اورا بکار می برند  ،او کوچه روشن کن  بود .بدین معنی  ،اگر ایشان در هر جمعی که حضور داشتند،ولو یک اجتماع سوگواری هم اگر بود آن جمع را همیشه خندان میدیدی.این را من دیده ام که می گویم.در مجلس پرسه یکی از افراد خشکی بودیم که سالیان زیادی را از خدا عمر نگرفته بود که به دیار باقی شتافت (م.ت)،تمام جمعیت در آن پرسه ناراحت و غمگین بودند و اگر کسی هم ناراحت نبود به چشم صاحب عزا خودش را غمگین نشان میداد و بقول گفتنی همه ما خط پلاس شماره می کردیم که ناگاه آقای آریانا وارد شد دیدن ایشان کفایت می کرد که جمعیت از خنده لبریز شوند ،هنوز صلوات و اخلاص بعضی تمام نشده بود که نقل مجلس شروع به صحبت کردو دقایقی بعد کسی تشخیص نمی داد که جلسه ،ماتم است یا عروسی.

 

ادامه مطلب ...